1- الان خیلی داغم اونقدر که نمی تونم فکرم رو جمع کنم و براتون از کربلا بنویسم . فقط بگم خیلی خیلی خیلی آسمونی بود...
2- سالروز پیروزی حزب الله در جنگ 33 روزه مبارک. تو هتل کربلا برای نی نی شاهد تولد گرفتیم، گفتن ایشالا تولد بعدیش رو مکه بگیرید روی زبون دلم اومد و گفتم ایشالا بیت المقدس...
خدا من دلم تنگههههههههههههههههههههههه...
3- دیروز آخرین سه شنبه ی ماه شعبان بود. خونه که رسیدم مامانم یه ظرف کاچی زرد رنگ آورد و گفت این مال "بیب سوشنبدی" ( بی بی سه شنبه ای) هستش بخور نیت مراد!
پرسون پرسون که "بیب سوشنبدی" چیه؟ کاشف به عمل اومد که از رسوم قدیمی دزفول هستش و یعنی سه شنبه ی آخر ماه شعبان رو یه مراسم می گیرن و چند تا دختر جوون تا ظهر روزه می گیرن و بعد صاحب مجلس بهشون غذا تعارف می کنه و اونها روزه شون رو افطار می کنن البته یه خانم بزرگتر هم باید باشه که تا اذان مغرب روزه بمونه. بعد همه با هم نماز می خونن چهارده تا دو رکعت به نیت چهارده معصوم.